مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
آمـده حـاتـم طـائـی پــی کــاشــانـۀ تــو مثل هر روز شـلـوغ ست در خـانۀ تو آسمـان مـثل كـبوتر به خودش میبـالـد مست از اینکه عـبایی شده بر شـانۀ تو این حسینی که جهان واله و دیوانۀ اوست نـوکـرانش همه خـوردنـد ز پیـمـانۀ تو تو مگر کعبه شدی دور سرت میچرخند شمع هـستی همه عـالـم شده پـروانۀ تو میزبان کـرم ایـنـقـدر عـطا لازم نیست من درویـش کـجـا سـفـرۀ شـاهـانـۀ تـو بـار اکـرام تو را کـوه سـخـاوت نکـشد رو گرفـتی که گـدای تو خجـالت نکشد ساقی از عرش اگر آمده کوثر هم هست هر کجا هست حسن قصۀ مادر هم هست پـرچـم عرشۀ کشتی حسینی حسن ست پرچمی که به دل حادثه لنگر هم هست در جمل حیدر و در صبر خود فاطمه بود در کرامت همه دیدند پیـمبـر هم هست علت اصلی مرگش که فقـط زهـر نبود صحبت از آتش و از کوچه و از در هم هست یاد بعد از خودش افـتاد حسن وقتی که دید بالای سرش گریۀ خواهر هم هست گفت زینب که شب گریۀ تو امشب نیست صبر کن کرببلا ظهـرِ برادر هم هست یـاد حـرف حـسـن افـتـاد کـنـار گـودال دید زینب که از این فاجعه بدتر هم هست بعد از این خاطرهها بود که زینب فهمید هر کجا طشت که باشد جگر و سر هم هست بـار اکـرام تو را کـوه سـخـاوت نکـشد رو گرفـتی که گـدای تو خجـالت نکشد |